تجربه غم و سوگواری در کودکان یکی از موضوعات مهم و حساس روانشناسی رشد است که نیازمند توجه ویژه است.
*مریم قوامی
روانشناس
غم یک تجربه جهانی انسانی است، اما نحوه بروز آن در گروههای سنی مختلف به شکل چشمگیری متفاوت است، به ویژه در کودکان. کودکان بر خلاف بزرگسالان اغلب در درک دائمی بودن و پیچیدگی فقدان مشکل دارند و واکنشهای آنها میتواند هم آشکار و هم پنهان باشد.
تجربه غم و سوگواری در کودکان یکی از موضوعات مهم و حساس روانشناسی رشد است که نیازمند توجه ویژه است.
کودکان نیز مانند بزرگسالان میتوانند دچار احساسات عمیق غم، اندوه و فقدان شوند، اما نحوه ابراز و درک این احساسات در آنها متفاوت است.
به دلیل ویژگیهای شناختی و عاطفی کودکان، ممکن است توانایی درک کامل مفهوم مرگ و سوگواری در سنین پایینتر محدود باشد، اما احساس فقدان برای آنها بسیار واقعی و جدی است.
غمی که کودکان تجربه میکنند، معمولاً به شکل رفتارهایی چون تغییر در خواب، کاهش اشتها، پرخاشگری یا گوشهگیری ظاهر میشود.
آنها ممکن است از طریق بازی یا نقاشی احساسات خود را بیان کنند یا به دنبال پرسشهای مکرر درباره مرگ و اینکه چرا کسی را از دست دادهاند، باشند.
در این مرحله، حمایتهای عاطفی و حضور فیزیکی والدین، مربیان یا روانشناسان میتواند به کودکان کمک کند تا حس امنیت و آرامش پیدا کنند و مسیر سوگواری را بهتر طی کنند.
مهم است که به کودکان اجازه داده شود با زبان و تصاویر خود درباره فقدان صحبت کنند و احساسات خود را بدون ترس از سرزنش یا قضاوت بیان نمایند.
کمااینکه توضیح مفاهیم مرگ و سوگواری به زبان ساده و متناسب با سن آنها، میتواند در کاهش اضطراب و سردرگمی آنها مؤثر باشد.
همراهی صبورانه خانواده و فراهم کردن محیطی امن برای ابراز احساسات، نقش مهمی در فرآیند بهبود کودک دارد.
درک اینکه هر کودک به شکلی منحصر به فرد به غم و سوگواری واکنش نشان میدهد، بسیار کلیدی است. برخی کودکان ممکن است به مرور زمان به حالت عادی برگردند، اما برخی دیگر نیاز به حمایت تخصصی روانشناسی برای عبور از این مرحله دارند.
توجه به نشانههای استرس مزمن و تغییرات شدید رفتاری میتواند راهگشای تشخیص بموقع نیازمند کمک حرفهای باشد.
تجربه غم در کودکان به شدت تحت تأثیر رشد شناختی، عاطفی و اجتماعی آنها قرار دارد که از دوران شیرخوارگی تا نوجوانی تغییر میکند.
در حالی که بزرگسالان ممکن است غم خود را از طریق تأمل، بیان کلامی و حمایت اجتماعی پردازش کنند، کودکان اغلب احساسات خود را از طریق رفتار، بازی یا بازگشت به مراحل قبل نشان میدهند. این امر ضرورت دارد که مراقبان، معلمان و متخصصان سلامت روان بتوانند این نشانهها را به درستی تشخیص دهند و تفسیر کنند.
درک نادرست از غم کودک میتواند منجر به ناراحتی عاطفی طولانیمدت یا ایجاد راهبردهای مقابلهای ناسالم شود.
بنابراین، مطالعه روشهای منحصر به فردی که کودکان تجربه غم و سوگواری را از سر میگذرانند، برای حمایت از رشد عاطفی سالم و ارائه کمک مؤثر در زمان فقدان اهمیت فراوانی دارد.
تأثیر مرحله رشد بر تجربه غم کودکان
مرحله رشد کودک تأثیر قابل توجهی بر نحوه تجربه و ابراز غم دارد. در اوایل کودکی، معمولاً بین دو تا هفت سالگی، کودکان درک محدودی از مرگ و دائمی بودن آن دارند.
آنها ممکن است مرگ را موقت یا قابل بازگشت ببینند و اغلب آن را با خواب یا غیاب مقایسه میکنند.
به همین دلیل، کودکان خردسال ممکن است بارها درباره فرد فوتشده سؤال کنند، اضطراب جدایی داشته باشند یا رفتارهایی نشان دهند که فقدان را بازتاب میدهد.
بازی به عنوان ابزار پردازش غم
بازی اغلب به عنوان وسیلهای برای پردازش غم کودکان عمل میکند؛ برای مثال، کودکی ممکن است با عروسکها یا اسباببازیهای خود سناریویی از مرگ را بازسازی کند تا سعی در درک شرایط داشته باشد. کودکان در سنین میانی، حدود هفت تا دوازده سالگی، درک عمیقتری از دائمی بودن مرگ پیدا میکنند.
کودکان این سن ممکن است احساس گناه کنند، خود را مسئول بدانند یا بیش از حد نگران ایمنی خود یا عزیزانشان باشند.
نوجوانان، که در حال توسعه تفکر انتزاعی و توانایی درک پیچیدگیهای عاطفی هستند، غم را به شیوهای نزدیک به بزرگسالان تجربه میکنند، اما این تجربه اغلب با هویتیابی، فشارهای اجتماعی و میل به استقلال ترکیب میشود.
نوجوانان ممکن است غم خود را درونی کنند، رفتارهای پرخطر داشته باشند یا از روابط حمایتی فاصله بگیرند، که تشخیص و پاسخ به نیازهای عاطفی آنها را دشوار میکند.
واکنشهای عاطفی کودکان به فقدان
واکنشهای عاطفی کودکان به فقدان متنوع و غیرقابل پیشبینی است و بازتاب تعامل پویا بین خلق و خو، شخصیت و عوامل محیطی است.
کودکان ممکن است غم، عصبانیت، تحریکپذیری، ترس یا اضطراب نشان دهند، اما این احساسات همیشه آشکار نیستند.
برخی کودکان ممکن است بیش از حد مطیع شوند یا از تعاملات اجتماعی کناره بگیرند، در حالی که دیگران ممکن است پرخاشگر یا نافرمان باشند.
واکنشهای عاطفی همچنین میتوانند در طول زمان نوسان داشته باشند؛ کودکی ممکن است هفتهها بیتفاوت به نظر برسد و ناگهان با یادآوری خاصی دچار غم شدید شود.
رفتارهای بازگشتی مانند شبادراری، وابستگی بیش از حد یا رفتارهای هیجانی شایع است و باید به عنوان بیان ناراحتی درک شود نه بدرفتاری. واکنشهای غم کودکان به شدت تحت تأثیر رفتار بزرگسالان اطرافشان قرار دارد.
هنگامی که مراقبان الگوی رفتارهای سوگواری سالم را نشان میدهند، احساسات کودکان را تأیید میکنند و حمایت عاطفی پایدار ارائه میدهند، کودکان احتمالاً غم خود را به شکل سازندهای پردازش میکنند.
اهمیت ارتباط و گفتگو در سوگواری کودکان
ارتباط برقرار کردن نقش حیاتی در کمک به کودکان برای مدیریت غم دارد. بحثهای صادقانه، باز و متناسب با سن درباره مرگ و فقدان ضروری است، زیرا اجتناب یا استفاده از تعابیر مبهم میتواند سردرگمی و ترس را تشدید کند.
برای کودکان خردسال، توضیحات باید واضح و تکراری باشد و دائمی بودن مرگ را تأکید کند و در عین حال اطمینان دهد که مراقبان باقیمانده در دسترس و امن هستند.
کودکان بزرگتر و نوجوانان از گفتگوهای دقیقتر بهره میبرند که احساسات پیچیدهای مانند گناه، عصبانیت یا رنجش را تصدیق میکند.
قصهگویی، نقاشی و بازیدرمانی میتواند مسیرهای جایگزینی برای بیان احساساتی باشد که ممکن است به صورت کلامی قابل ابراز نباشند.
مدارس و برنامههای اجتماعی نیز میتوانند نقش مهمی ایفا کنند و محیطهای حمایتی ایجاد کنند، مشاوره غم ارائه دهند و حمایت همسالان را تسهیل کنند تا کودکان کمتر احساس انزوا کنند.
تأثیر فرهنگ و خانواده بر تجربه غم
زمینههای فرهنگی و خانوادگی تأثیر زیادی بر تجربه غم و سوگواری کودکان دارند.
باورهای فرهنگی درک مرگ، روشهای بیان احساسات، مراسم سوگواری و مکانیزمهای مقابلهای را شکل میدهند.
در برخی فرهنگها نمایش باز غم تشویق میشود، در حالی که در برخی دیگر، کنترل و خویشتنداری ارزشمند است.
خانوادهها این هنجارهای فرهنگی را به کودکان منتقل میکنند که آنها همزمان با درک رشد یافته خود از فقدان آنها را درونی میکنند.
مراسمها، چه مذهبی و چه سکولار، میتوانند ساختار و آرامش فراهم کنند و به کودکان کمک کنند تا دائمی بودن مرگ را درک کنند و پیوند با فرد فوتشده را حفظ کنند.
کیفیت روابط خانوادگی پیش از فقدان نیز به شدت بر مسیر غم کودک تأثیر میگذارد.
پیامدهای طولانیمدت غم کودکان و راهکارهای حمایتی
غم کودکان میتواند در صورت عدم رسیدگی، اثرات طولانیمدت بر رشد عاطفی، اجتماعی و شناختی داشته باشد.
غم طولانیمدت یا پیچیده ممکن است منجر به اندوه مزمن، کنارهگیری اجتماعی، مشکلات تحصیلی یا مشکلات رفتاری شود.
در نوجوانی، غم حلنشده میتواند بر هویتیابی، روابط همسالان و راهبردهای مقابلهای آینده تأثیر بگذارد.
مداخله زودهنگام، از طریق مشاوره، درمان یا برنامههای حمایتی سازمانیافته، میتواند این خطرات را کاهش دهد و مقابله سازنده را تقویت کند.
علاوه بر این، کمک به کودکان برای حفظ پیوند با فرد فوتشده از طریق خاطرات، قصهگویی یا فعالیتهای یادبود میتواند منبع قدرتمندی از آرامش و تداوم باشد.
حمایت مؤثر از کودکان در تجربه فقدان
کودکان غم و سوگواری را به شیوههایی تجربه میکنند که به شدت تحت تأثیر مرحله رشد، خلق و خو، ارتباطات و زمینه فرهنگی قرار دارد.
واکنشهای آنها به فقدان ممکن است ظریف یا آشکار باشد و از طریق رفتار، بازی یا ارتباط کلامی ابراز شود و میتواند در طول زمان نوسان داشته باشد.
ارائه توضیحات متناسب با سن، تأیید عاطفی و محیطهای حمایتی برای پردازش سالم غم ضروری است.
خانوادهها، معلمان و متخصصان سلامت روان نقش مهمی در راهنمایی کودکان در فرایند سوگواری دارند و به آنها کمک میکنند مهارتهای مقابلهای ، تاب آوری و مقاومت سازنده را توسعه دهند.
شناسایی و احترام به شیوههای منحصر به فرد تجربه غم در کودکان نه تنها ناراحتی فوری آنها را کاهش میدهد، بلکه از رشد عاطفی و اجتماعی بلندمدت حمایت میکند.
با برخورد حساس، آگاهانه و صبورانه با غم کودکان، بزرگسالان میتوانند اطمینان حاصل کنند که کودکان میآموزند چگونه فقدان را به شکلی سازنده و روحیهبخش تجربه کنند.

۷ بازدید
۰ امتیاز
۰ نظر
هنوز هیچ نظری ثبت نشده است !