وابستگی عاطفی
متاسفانه، نگاه ارزشی جامعه به عشق، نگاهی بیمارگونه است.
ارزش های جامعه، عمق و معنای عشق را، با میزان رنجِ آن میسنجد و همین اسطوره سازیها و امتیاز دادنها به عشق های این چنینی، ذهنیتی را ایجاد کرده که افراد، رنج کشیدن به خاطر عشق را مساله ای طبیعی و مثبت میدانند!
رفتار وابسته گونه، درست مثل اعتیاد به مواد مخدر عمل میکند. همانطور که در ابتدای مصرف هر ماده ی اعتیاد آوری، فرد مصرف کننده، احساس نشئگی، نشاط و هیجان دارد، فرد وابسته هم در ابتدای هر ارتباط عاطفی، هیجان زده است. درست مثل معتادی که برای لذت بیشتر، مواد بیشتری را استعمال میکند، فرد وابسته هم روز به روز بیشتر وابسته و درگیر میشود تا احساس بهتری داشته باشد.
معمولا افراد وابسته، در خانواده ی ناسالمی رشد کرده اند، که به نیاز آنها بی توجهی، یا زمانی ترک و طرد شده اند و حالا از ترس تکرارِ تجاربِ گذشته، بطور افراط گونه ای محبت میکنند. وابسته ها به جبران دیده نشدن نیازهایشان، تمایل به رفع نیازهای دیگران دارند. اغلب والدین گرمی نداشتند و الان برای ایجاد رابطه ی گرم، تلاش میکنند که رابطه شان را از دست ندهند. برای آنها، هیچ زمان، اقدام، زحمت و پولی گران نیست؛ چرا که به این روند عادت دارند و فقط به امید تغییر شریک زندگیشان تلاش میکنند.
از آنجایی که اغلب در خانواده ای رشد کرده اند که نیازهایشان دیده نشده، پیشاپیش راه رنج کشیدن را آموخته اند و خود را شایسته ی خوشبختی نمیدانند. یاد گرفته اند، نیازِ دیگران را بر نیازِ خود مقدم بدانند و بیش از حدِ توان، مسئولیت به عهده بگیرند. وابسته ها، متخصص قبول مسئولیت و احساس گناهند تا جایی که اگر مسئولیتی را قبول نکنند، دست به سرزنش خود میزنند.
آنها در قالب محبت کردن، دیگران را کنترل میکنند و از کنترل کردن دیگران و مسلط بودن بر آنها احساس امنیت میکنند.
بخاطر والدین بی مسئولیت (یا نبودن والدین) به سرعت بزرگ شده اند و ناخواسته تبدیل به بالغ های کاذبی شده اند که حتی در شرایط راحت هم احساس ناراحتی میکنند.
بزرگ شدن در این بستر باعث شده، اغلب فردی را انتخاب کنند که محبتشان را نادیده بگیرد، چرا که آنها به تالم احساسی معتادند! یعنی به شریک عاطفیشان محبت میکنند که به واسطه ی این محبت بی جواب، از تالم ها، ترس ها، خشم ها و دردهای خود فاصله بگیرند.
متاسفانه افراد وابسته اغلب فکر میکنند که شرایطشان طبیعی است و زمانی درد و رنج ناشی از وابستگیشان را می پذیرند که به زانو در می آیند. در این شرایط، بهتر است از شخص دیگری تقاضای کمک کنند و بدانند کمک خواستن به معنی پایان زندگی نیست. بهبودی، سلامت و حالِ خودشان را در الویت قرار دهند، با مشکلات و کمبودهایشان روبرو شوند، از کنترل دیگران خودداری کنند و آگاه باشند که تغییراتشان، خشم دیگران را برانگیخته میکند، چرا که به جای توجه به دیگران، قرار است به خودشان توجه کنند.
نویسنده: سمیه زمانی
ارزش های جامعه، عمق و معنای عشق را، با میزان رنجِ آن میسنجد و همین اسطوره سازیها و امتیاز دادنها به عشق های این چنینی، ذهنیتی را ایجاد کرده که افراد، رنج کشیدن به خاطر عشق را مساله ای طبیعی و مثبت میدانند!
رفتار وابسته گونه، درست مثل اعتیاد به مواد مخدر عمل میکند. همانطور که در ابتدای مصرف هر ماده ی اعتیاد آوری، فرد مصرف کننده، احساس نشئگی، نشاط و هیجان دارد، فرد وابسته هم در ابتدای هر ارتباط عاطفی، هیجان زده است. درست مثل معتادی که برای لذت بیشتر، مواد بیشتری را استعمال میکند، فرد وابسته هم روز به روز بیشتر وابسته و درگیر میشود تا احساس بهتری داشته باشد.
معمولا افراد وابسته، در خانواده ی ناسالمی رشد کرده اند، که به نیاز آنها بی توجهی، یا زمانی ترک و طرد شده اند و حالا از ترس تکرارِ تجاربِ گذشته، بطور افراط گونه ای محبت میکنند. وابسته ها به جبران دیده نشدن نیازهایشان، تمایل به رفع نیازهای دیگران دارند. اغلب والدین گرمی نداشتند و الان برای ایجاد رابطه ی گرم، تلاش میکنند که رابطه شان را از دست ندهند. برای آنها، هیچ زمان، اقدام، زحمت و پولی گران نیست؛ چرا که به این روند عادت دارند و فقط به امید تغییر شریک زندگیشان تلاش میکنند.
از آنجایی که اغلب در خانواده ای رشد کرده اند که نیازهایشان دیده نشده، پیشاپیش راه رنج کشیدن را آموخته اند و خود را شایسته ی خوشبختی نمیدانند. یاد گرفته اند، نیازِ دیگران را بر نیازِ خود مقدم بدانند و بیش از حدِ توان، مسئولیت به عهده بگیرند. وابسته ها، متخصص قبول مسئولیت و احساس گناهند تا جایی که اگر مسئولیتی را قبول نکنند، دست به سرزنش خود میزنند.
آنها در قالب محبت کردن، دیگران را کنترل میکنند و از کنترل کردن دیگران و مسلط بودن بر آنها احساس امنیت میکنند.
بخاطر والدین بی مسئولیت (یا نبودن والدین) به سرعت بزرگ شده اند و ناخواسته تبدیل به بالغ های کاذبی شده اند که حتی در شرایط راحت هم احساس ناراحتی میکنند.
بزرگ شدن در این بستر باعث شده، اغلب فردی را انتخاب کنند که محبتشان را نادیده بگیرد، چرا که آنها به تالم احساسی معتادند! یعنی به شریک عاطفیشان محبت میکنند که به واسطه ی این محبت بی جواب، از تالم ها، ترس ها، خشم ها و دردهای خود فاصله بگیرند.
متاسفانه افراد وابسته اغلب فکر میکنند که شرایطشان طبیعی است و زمانی درد و رنج ناشی از وابستگیشان را می پذیرند که به زانو در می آیند. در این شرایط، بهتر است از شخص دیگری تقاضای کمک کنند و بدانند کمک خواستن به معنی پایان زندگی نیست. بهبودی، سلامت و حالِ خودشان را در الویت قرار دهند، با مشکلات و کمبودهایشان روبرو شوند، از کنترل دیگران خودداری کنند و آگاه باشند که تغییراتشان، خشم دیگران را برانگیخته میکند، چرا که به جای توجه به دیگران، قرار است به خودشان توجه کنند.
نویسنده: سمیه زمانی
۱۱۹۶ بازدید
۵۷ امتیاز
۰ نظر
نظرات کاربران
هنوز هیچ نظری ثبت نشده است !
نظر شما چیست ؟!
شما نیز می توانید نظر خود را راجب این مقاله در زیر بنویسید !
نام کامل شما * :
نام کامل خود را وارد کنید !
آدرس ایمیل شما :
آدرس ایمیل خود را وارد کنید !
متن نظر شما :
نظر خود را به فارسی در بالا بنویسید !
کد امنیتی :
کد امنیتی روبرو را وارد نمایید !