پایگاه جمعیت همیاران
سلامت روان اجتماعی ایران
چرخه‌ انتقال تجربه در روستا و گسست نسل‌ها

چرخه‌ی انتقال تجربه در روستا و گسست نسل‌ها
روستاهای خاکستری و گسست نسل‌ها؛
وقتی تجربه‌های قدیمی در سکوت فراموش می‌شوند

دکتر محمدرضا مقدسی

در دل کوه‌ها و دشت‌های ایران، روستاهایی هستند که زمانی پر از شور زندگی و صدای کودکان بودند.
اما امروز وقتی به همان کوچه‌ها قدم می‌گذاری، سکوت سنگینی حکم‌فرماست. بیشتر خانه‌ها خالی‌اند و تنها چند سالمند مانده‌اند که با خاطراتشان روزگار می‌گذرانند.
این تصویر آشنا، چهره‌ی جدید بسیاری از روستاهای ماست؛ روستاهایی که با پدیده‌ی سالمندی روبه‌رو شده‌اند.

سالمندی روستاها تنها به معنای زیاد شدن جمعیت پیر نیست.
این پدیده نشانه‌ی تغییری عمیق‌تر است؛ تغییری که باعث شده چرخه‌ی طبیعی انتقال تجربه از نسل‌های پیشین به نسل‌های جدید در خطر گسست قرار گیرد.
دانشی که روزی از پدر به پسر و از مادر به دختر منتقل می‌شد، حالا در حال خاموش شدن است.
این مسئله نه‌تنها فرهنگی، بلکه اجتماعی و حتی اقتصادی است.
در این نوشته می‌کوشیم از نگاه انسانی و فرهنگی، این پدیده را بررسی کنیم و از امید به احیای دوباره‌ی پیوند نسل‌ها سخن بگوییم.


 چهره‌ی امروز روستاها

وقتی از دور به روستا نگاه می‌کنیم، شاید هنوز همان مناظر آشنا را ببینیم؛ مزارع سبز، خانه‌های ساده، دام‌ها و کوه‌های بلند. اما اگر کمی نزدیک‌تر شویم، درمی‌یابیم که ترکیب انسانی روستاها دگرگون شده است.
بیشتر ساکنان، سالمندانی هستند که فرزندانشان به شهرها رفته‌اند.
مدرسه‌ها تعطیل شده‌اند، مغازه‌ها کمتر باز می‌شوند و جشن‌ها و مراسم‌های محلی کم‌فروغ شده‌اند.

در برخی استان‌ها، میانگین سنی روستاییان به بالای ۵۵ سال رسیده است.
این یعنی، نیروی جوان و میانسال که ستون اصلی تولید و زندگی اجتماعی بوده، کاهش یافته است.
در گذشته، خانواده‌ها گسترده بودند و سه یا چهار نسل زیر یک سقف زندگی می‌کردند.
اما اکنون خانه‌ها خلوت شده‌اند. سالمندان در سکوت به خاطراتی فکر می‌کنند که هیچ‌کس دیگر آن‌ها را نمی‌داند.

در واقع، با مهاجرت جوانان، روستاها نه‌فقط از جمعیت، بلکه از انرژی، پویایی و حافظه‌ی زنده‌ی فرهنگی خود تهی می‌شوند.
این همان نقطه‌ای است که چرخه‌ی انتقال تجربه می‌شکند.

 چرا چرخه‌ی انتقال تجربه در روستاها شکسته است؟


این گسست فرهنگی و نسلی یک اتفاق ناگهانی نیست.
مجموعه‌ای از عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در کنار هم قرار گرفته‌اند و باعث شده‌اند پیوند میان نسل‌ها در روستاها تضعیف شود.

اولین عامل، مهاجرت گسترده‌ی جوانان است.
سال‌هاست که به دلیل نبود شغل، کمبود امکانات آموزشی و ضعف خدمات بهداشتی، جوانان ناچارند برای زندگی بهتر به شهرها مهاجرت کنند.
آن‌ها در شهر ساکن می‌شوند، فرزندانشان در محیط شهری بزرگ می‌شوند و ارتباطشان با ریشه‌های روستایی کم‌رنگ‌تر می‌شود.
فاصله‌ی مکانی و عاطفی باعث می‌شود گفت‌وگوی نسلی از بین برود.

عامل دوم، تغییر ارزش‌ها و سبک زندگی است.
با گسترش رسانه‌ها و اینترنت، نسل جوان در معرض دنیایی از ارزش‌های جدید قرار گرفته است.
آن‌ها به دنبال سرعت، استقلال فردی و مدرنیته هستند، در حالی که نسل قدیم هنوز به سخت‌کوشی، جمع‌گرایی و ساده‌زیستی باور دارد.
تفاوت دیدگاه‌ها باعث می‌شود زبان مشترک میان دو نسل کم‌کم از میان برود.

عامل سوم، کم‌رنگ شدن آیین‌ها و سنت‌های محلی است.
در گذشته، آیین‌ها فرصتی برای آموزش غیرمستقیم بودند. در جشن برداشت، در مراسم نوروزخوانی یا عزاداری‌های محلی، جوانان در کنار سالمندان می‌آموختند چگونه باید زندگی کرد، چگونه باید با زمین، آب و مردم رفتار کرد. امروز بسیاری از این آیین‌ها یا فراموش شده‌اند یا تنها به شکل نمادین برگزار می‌شوند.

از سوی دیگر، سیاست‌های توسعه‌ی روستایی بیشتر به جنبه‌های اقتصادی توجه کرده‌اند.
جاده و مدرسه ساخته شده، اما بعد فرهنگی و انسانی توسعه نادیده گرفته شده است.
در نتیجه، با وجود زیرساخت‌ها، پیوندهای فرهنگی سست شده‌اند.

پیامدهای گسست نسلی در روستاها

وقتی نسل‌ها از هم جدا می‌شوند، پیامد آن تنها در روابط خانوادگی نیست، بلکه کل ساختار فرهنگی جامعه آسیب می‌بیند.

یکی از مهم‌ترین پیامدها، فراموشی دانش بومی است.
هر روستا، گنجینه‌ای از تجربه‌های منحصر‌به‌فرد درباره‌ی طبیعت، کشاورزی، درمان‌های سنتی و روابط انسانی است.
این دانش با آموزش رسمی به دست نمی‌آید، بلکه از طریق مشاهده و تجربه‌ی مستقیم منتقل می‌شود.
وقتی این چرخه قطع شود، بخشی از هویت و حافظه‌ی جمعی ما از بین می‌رود.

پیامد دیگر،کاهش سرمایه‌ی اجتماعی است. در گذشته، مردم روستا در کار و زندگی به هم کمک می‌کردند. اگر کسی خانه می‌ساخت، همه می‌آمدند. اگر بیماری پیش می‌آمد، همسایه‌ها همراهی می‌کردند. این حس همیاری، نوعی امنیت روانی و اجتماعی ایجاد می‌کرد. اما با کاهش جمعیت و فردگرایی، این پیوندها سست شده است.

از سوی دیگر، احساس بی‌معنایی در میان سالمندان افزایش یافته است. بسیاری از آن‌ها احساس می‌کنند دانشی که سال‌ها آموخته‌اند دیگر ارزشی ندارد.
نوه‌ها در شهر زندگی می‌کنند، به موسیقی بومی گوش نمی‌دهند و لهجه‌ی محلی را نمی‌دانند. این وضعیت باعث می‌شود سالمندان دچار انزوا و افسردگی شوند.

تضعیف هویت فرهنگی یکی از مهم‌ترین آثار این گسست است.
وقتی نسل جدید در محیطی متفاوت رشد می‌کند، ارتباطش با گذشته و ریشه‌های خود را از دست می‌دهد. در نتیجه، تنوع فرهنگی جامعه کمتر و فرهنگ‌ها یکنواخت می‌شوند.



نگاهی به تجربه‌های جهانی

پدیده‌ی سالمندی روستاها محدود به ایران نیست.
در بسیاری از کشورهای جهان، مخصوصاً در شرق و جنوب اروپا، همین روند در جریان است.
در ژاپن، بسیاری از روستاها به «روستاهای ارواح» معروف شده‌اند. میانگین سنی در این مناطق بیش از هفتاد سال است و خانه‌های خالی فراوانند.
دولت ژاپن برای جلوگیری از نابودی فرهنگ بومی، پروژه‌هایی اجرا کرده تا سالمندان بتوانند تجربه‌های خود را به صورت دیجیتالی ثبت کنند.

این تجربه‌ها نشان می‌دهد که اگرچه سالمندی پدیده‌ای طبیعی است، اما می‌توان با برنامه‌ریزی فرهنگی و اجتماعی هوشمندانه از گسست نسلی جلوگیری کرد.


نقش رسانه‌ها و آموزش در حفظ ارتباط نسل‌ها

در دنیای امروز، رسانه‌ها نقش مهمی در بازسازی پیوندهای فرهنگی دارند.
اگر در گذشته، انتقال تجربه تنها به شکل حضوری انجام می‌شد، امروز می‌توان از رسانه‌های دیجیتال برای حفظ و انتقال دانش بومی استفاده کرد.

تصور کنید کانالی در فضای مجازی وجود داشته باشد که در آن، سالمندان روستایی درباره‌ی تجربه‌هایشان از زندگی، کشاورزی، قصه‌های محلی و غذاهای سنتی صحبت کنند.
این محتوا می‌تواند هم سرگرم‌کننده و هم آموزشی باشد.
جوانان می‌توانند با دنیای پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایشان آشنا شوند و احساس نزدیکی بیشتری با ریشه‌های خود پیدا کنند.

در کنار رسانه، نظام آموزشی نیز باید در جهت حفظ فرهنگ بومی حرکت کند.
در کتاب‌های درسی می‌توان از زبان‌ها و آیین‌های محلی یاد کرد، از قصه‌های عامیانه گفت و کودکان را تشویق کرد تا درباره‌ی زادگاه خانواده‌شان تحقیق کنند.
وقتی کودک بداند که ریشه‌های فرهنگی‌اش ارزشمند است، در آینده با علاقه‌ بیشتری برای حفظ آن تلاش خواهد کرد.


 احیای چرخه‌ی تجربه در روستاها

برای زنده نگه داشتن چرخه‌ی انتقال تجربه، باید رابطه‌ی میان نسل‌ها را بازسازی کرد. این کار نیاز به برنامه‌ریزی فرهنگی و اجتماعی دارد.

یکی از راه‌ها، ایجاد خانه‌های فرهنگی در روستاها است.
در چنین مکان‌هایی می‌توان سالمندان و جوانان را گرد هم آورد تا درباره‌ی گذشته، مهارت‌های سنتی و آیین‌ها گفتگو کنند.
این خانه‌ها می‌توانند محلی برای آموزش صنایع دستی، موسیقی بومی، داستان‌گویی و حتی مستندسازی تجربه‌های محلی باشند.

راه دیگر، برگزاری جشنواره‌های محلی است. هر جشن محلی فرصتی است برای زنده کردن سنت‌های فراموش‌شده. حضور جوانان در این جشن‌ها باعث می‌شود آنان با فرهنگ پدری خود آشنا شوند و حس تعلق در آن‌ها زنده شود.

همچنین می‌توان برنامه‌های گردشگری فرهنگی را توسعه داد.
گردشگران علاقه‌مندند با سبک زندگی اصیل روستایی آشنا شوند. این امر نه‌تنها درآمد اقتصادی ایجاد می‌کند، بلکه به سالمندان انگیزه می‌دهد تا دانش خود را منتقل کنند.

دانشگاه‌ها و پژوهشگران نیز می‌توانند در ثبت و مستندسازی میراث زنده‌ی روستایی نقش مهمی داشته باشند.
ثبت روایت‌ها، اصطلاحات محلی و دانش کشاورزی سنتی در قالب کتاب یا فیلم، بخشی از حافظه‌ی فرهنگی کشور را حفظ خواهد کرد.


گفت‌وگوی میان نسل‌ها، پلی برای آینده

هیچ برنامه‌ای موفق نخواهد شد مگر اینکه گفت‌وگوی واقعی میان نسل‌ها برقرار شود.
گفت‌وگویی بدون قضاوت، بدون مقایسه‌ی گذشته و حال. نسل جدید باید بداند که سنت‌ها زندان نیستند، بلکه ریشه‌هایی‌اند که هویت می‌سازند.
نسل قدیم نیز باید بپذیرد که جهان امروز تغییر کرده و جوانان راه‌های تازه‌ای برای زندگی دارند.

این گفت‌وگو می‌تواند از ساده‌ترین شکل‌ها آغاز شود؛ از دیدار خانوادگی در تعطیلات، از نشستن کنار آتش و شنیدن قصه‌ی پدربزرگ، از یاد گرفتن پخت نان محلی یا کار با داس در مزرعه. در همین لحظه‌هاست که فرهنگ زنده می‌ماند.

وقتی نسل‌ها با هم گفت‌وگو کنند، گذشته و آینده به هم می‌پیوندند. روستا دوباره جان می‌گیرد، و خاکش از نفس انسان‌ها گرم می‌شود.

بازگشت به ریشه‌ها برای ساختن آینده

پدیده‌ی سالمندی روستاها هشداری است برای همه‌ی ما. اگر امروز برای حفظ پیوند میان نسل‌ها کاری نکنیم، فردا شاید هیچ‌کس باقی نماند که داستان روستا را بازگو کند.

اما هنوز امید وجود دارد. می‌توان با استفاده از رسانه‌ها، آموزش، گردشگری فرهنگی و برنامه‌های محلی، چرخه‌ی انتقال تجربه را دوباره زنده کرد.
می‌توان نسل‌ها را به گفت‌وگو فراخواند و فرهنگ را نه در موزه‌ها، بلکه در زندگی روزمره زنده نگه داشت.

روستاها تنها مکان زندگی نیستند، بلکه حافظه‌ی زنده‌ی یک ملت‌اند.
هر روستای خاموش، بخشی از این حافظه را با خود به خاک می‌برد. پس بیایید پیش از آنکه دیر شود، دست سالمندان را بگیریم و به حرفشان گوش دهیم. در صدای آرام آن‌ها، تجربه‌ی قرن‌ها زندگی نهفته است.

شاید روزی دوباره در کوچه‌های خاکی، صدای خنده‌ی کودکان با صدای آرام عصای پیرمردها در هم آمیخته شود؛ روزی که روستا دوباره از نو زاده شود، و تجربه‌های قدیمی در دل نسل جدید جان بگیرد.


۱۴ بازدید


۱ امتیاز


۰ نظر
نظرات کاربران


هنوز هیچ نظری ثبت نشده است !
نظر شما چیست ؟!
شما نیز می توانید نظر خود را راجب این مقاله در زیر بنویسید !
نام کامل شما * :
نام کامل خود را وارد کنید !
آدرس ایمیل شما :
آدرس ایمیل خود را وارد کنید !
متن نظر شما :
نظر خود را به فارسی در بالا بنویسید !
کد امنیتی :
کد امنیتی روبرو را وارد نمایید !
انسان خوشبخت نمی شود اگر برای خوشبختی دیگران نکوشد !
شما هم می توانید در این کار سهیم باشید ! کمک های مالی شما مایه دلگرمی ماست !
دریافت کمک های مردمی
جمعیت همیاران سلامت روان اجتماعی ایران
جمعیت همیاران سلامت روان با هدف افزایش توانمندی اقشار مختلف جامعه در راستای افزایش سطح سلامت روان و پیشگیری از آسیب های اجتماعی فعالیت می نماید. باور ما بر این است که با افزایش مشارکت جویی و احترام به خرد جمعی و رویکرد تسهیل گرانه می توانیم در ارتقای سطح کیفیت زندگی اقشار جامعه تاثیر داشته باشیم. این سایت با همت و تلاش و پیگیری مستمر جناب آقای حمید بیخسته مدیر روابط عمومی جمعیت همیاران سلامت روان اجتماعی کشور در سال 1395 راه اندازی گردید.
تمامی حقوق محفوظ و متعلق به جمعیت همیاران سلامت روان اجتماعی ایران می باشد .
Copyright © 2015 for HamyaranIran.ir , By SmProgram web Developer , All rights reserved .