علل ازدیاد دختران فراری
در تحقيقي كه در سال 1365 بوسيلة انجمن اولياء و مربيان در مورد علل انحرافات، اخلاقي و فرار دختران انجام گرفته است متوسط سن فرار 16 سال ميباشد. دلايلي چون: اختلافات شديد خانوادگي، عاشق شدن، داشتن رابطة نامشروع و ترس از برملا شدن آن، داشتن نامادري، ناپدري و بدرفتاري والدين را براي فرار آنها ذكر نمودهاند. «فراهاني، 1365» بنابر گزارش سازمان بهداشت جهاني، يكصد ميليون كودك و نوجوان در جهان وجود دارد كه در كوچهها و خيابانها زندگي ميكنند و در برابر مواد مخدر و خشونتهاي جسمي آسيب پذيرند. موضوع مهم در اين فرارها يافتن پاسخ براي سئوالات زير است:
1 . نوجوانان چرا خانههاي خود را ترك ميكنند؟
2 . نوجوانان در مدتي كه خانه را ترك ميكنند كجا بسر ميبرند؟
3 . اوقات خود را چگونه و با چه كساني سپري ميكنند؟
4 . هزينههاي زندگي خود را از چه محلي تأمين ميكنند؟
گروه فراريان دختران از خانه و كاشانه رقم عمدهاي را تشكيل ميدهند. آنها به هر علتي از خانه فرار كرده باشند امروزه در وضعيتي قابل مطالعه بسر ميبرند. اختلافات خانوادگي، وضع مدرسه و تحصيل، روابط بين دوستان و اطرافيان همه مسائلي هستند كه ممكن است به امنيت، استقلال و شخصيت نوجوانان لطمه بزنند و آنها را دچار نگراني كنند و در اين موارد است كه ما بايد آنها را درك كنيم و به آنها كمك كنيم تا بتوانند استقلال و امنيت از دست رفتة خود را باز يابند. اين كار ارزش آن را دارد كه قبلاً مورد توجه قرار گيرد و از آن پيشگيري گردد.
فرار نوجوانان و جوانان از خانواده امروزه در جهان به عنوان يك مسأله و مشكل اجتماعي توجه صاحبنظران را به خود جلب كرده است اهميت اين مسأله از آنجا بيشتر آشكار ميشود كه جامعهشناسان بقاء جامعه را در گرو بقاي خانواده و موفقيت و شكست جامعه را در سلامت و يا گسستگي نهاد خانواده، يافتهاند خانواده به عنوان سازمان اجتماعي كوچكي برخوردار از روابط تعاملي والدين ـ فرزندان است و روابط فرزندان، والدين و ساير اعضاء خانواده چون شبكه و نظامي در هم پيچيده است كه افراد آن در كنش متقابل با يكديگر و اين نظام در مجموعهاي از نظامهاي اجتماعي بزرگتر قرار گرفته است جامعة بزرگتر خود جزئي از زمينة فرهنگي براي الگوهاي رفتاري خانواده است و در تثبيت يا تزلزل آن تأثير دارد.
كانون خانواده، اساسيترين سهم را در آن دارد. مسير رشد، دورة بلوغ و نوجواني از حساسترين مراحل زندگي است كه از آن به عنوان دورة بحران يا دورة بيسر و ساماني روحي تعبير ميشود، در اين مرحله اگر والدين درك و شناخت درستي از شرايط روحي، عاطفي و جسماني فرزندان نداشته باشند و براي گذر بيمخاطره و كم مخاطره اين بحرانها او را مشتاقانه و آگاهانه همراهي نكند امكان بروز كجروي و رفتارهاي نابهنجار از سوي آنان افزايش خواهد يافت، فرار نوجوانان و جوانان از خانه يك زنگ خطر و هشدار است كه علاقمندان و دلسوزان جامعه را براي حفظ كيان خانواده و سلامت و تعادل جامعه به چارهانديشي فرار ميخواند.
اصطلاح نوجوان فراري بر كسي اطلاق ميشود كه منزل را بدون قصد بازگشت ترك نمايد، به نظر ميرسد اين پديده از معضلات خانوادگي و اجتماعي فراگير در سطح جهان است و طي سالهاي اخير در كشورها، رو به افزايش است، «اقليما، 4: 1380»
براي مثال: انجمن كودكان در انگلستان اطلاعات زير را در مورد كودكان فراري گزارش كرده است:
هر سال 100000 كودكزير 16 سال فرار ميكنند. 80 درصد فراريها از مشكلات موجود در خانه فرار ميكنند، به دلائلي از قبيل خشونت، آزار و تعارض با والدين.
4/1 بچههاي فراري، اولين فرارشان قبل از 8 سالگي است.
3/1 پسرها و 5/1 دخترها وقتي كه اولين بار فرار ميكنند 11 ساله هستند.
بسياري از بچههاي فراري بعد از يك روز به خانه برميگردند و آسيب جدياي نميبينند، اگر چه 4/1 از آنها در شرايط سختي ميخوابند، مثلا: در كوچهها، روي زمين و يا ايستگاه اتوبوس.
7/1 بچهاي فراري مورد تجاوز جنسي يا حملههاي خشونتبار و يا هر دو قرار ميگيرند.
41 درصد فراريها، از مدرسه اخراج شدهاند «انجمن كودكان انگلستان 1999»
دكتر مصطفي اقليما در پژوهشي با عنوان بررسي عوامل مؤثر در بازگشت مجدد زنان و دختران آسيب ديده اجتماعي بر مراكز بازپروري سازمان بهزيستي، معتقد است كه از جمله آسيبهاي اجتماعي، مسألة فرار دختران از خانواده و به دنبال آن مسألة روسپيگري است و با مطالعه در علل اين پديده و به خوبي روشن ميشود كه فقط بيكاري، جنگ، تنوعطلبي، فريبخوردگي، طردشدگي، شكست در عشق، تمايل بر درآمد بيشتر، علل جنسي و عوامل خانوادگي مهمترين عواملي هستند كه هر روز بر تعداد لطمههاي جديد روسپيگري ميافزايد با توجه به اينكه در جامعة ما اين مسأله به عنوان جرم محسوب ميگردد افرادي كه مرتكب چنين عملي ميگردند به مراكز بازپروري جهت انجام فعاليتهاي بازپروري ارجاع ميگردند. «اقليما،
نقش عوامل اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و خانوادگي در انحراف:
نقش مسائل اجتماعي در انحراف: وقايع اجتماعي و امور جريانات آن در رفتارهاي انحرافي داراي نقش و تأثيري فوقالعاده است آن چنان كه حتي عدهاي از جامعهشناسان آن را علت اصلي آسيبهاي اجتماعي ذكر كردهاند از مسائل اجتماعي كه در دامن زن به انحرافات و يا زمينهسازي در آن اثر دارند موارد بسياري را ميتوان نام برد كه برخي از آنها عبارتند از:
تراكم جمعيت:
گسترش روزافزون صنعت و توسعه، بدون توجه به نظارت جوانب آن خود سبب تراكم جمعيت بيش از اندازه است كم اثر شده و فقر و محروميت افزايش مييابد در نتيجه زمينه براي آسيبها فراهم ميگردد.
بررسيها دور كيم نشان داده است افزايش جنايات با تراكم و افزايش جمعيت، نسبت مستقيم دارد در اماكن پرجمعيت، شلوغ، سوءاستفادهها، فحشاء اعتياد بيشتر به چشم ميخورد و اين امر در جوامع صنعتي ودر توسعههاي شهرنشيني بيشتر نمايان است زيرا در جوامع متراكم و پرجمعيت، كنترلها ضعيف شده و به سبب تعارض فرهنگي، و رسوم اخلاقي گوناگون و ايدئولوژيهاي متفاوت موجب ميگردد كه دوستيهاي متقابل كاهش يابد و امكان آشناييهاي عميق از بين رفته و روابط صوري شود.
محل سكونت:
هميشه اين سئوال مطرح است كه چه رابطهاي بين محيط اقامت و انحراف وجود دارد؟ پاسخ اين پرسش در مناطق بسته به موقعيت فرق ميكند تفاوت روشني كه بين ميزان انحرافات شهرهايبزرگ و پايتختها و شهرهايكوچك و روستانشين وجود دارد، بيانگر اين واقعيت است.
براي مثال محل سكناي متصل بر خطوط راه آهن يا كارگاهها يا اماكن صنعتي و يا مناطق گرم و دور افتاده نيز محيط مناسبي به شمار نميرود از آنجا كه اغلب، طفل يا نوجوان مقيم اينگونه اماكن، همواره احساس محروميت ميكند چه بسا كه گرفتار طغيان و عصيان نيز ميگردد كه اغلب بر ارتكاب جرائم منجر ميشود، اقامت در محلات پست يكي از عوامل مساعد كنندة زمينة انحراف است.
مناطق جرم خيز:
در بيشتر شهرهاي صنعتي مجرمين در نواحي نامناسب و فقير شهر زندگي ميكنند و البته آنچنان نيست كه در مناطق اغنيا از جرم و انحراف خبري نباشد، بلكه در آنجا كمتر آشكار است در نواحي فقيرنشين، بيكاري، هرجومرج، بيماري، انحراف دائماً رو به توسعه است. بيشترين بودجة رفاهي و درماني درست در مناطق جرمخيز صرف ميشود، سوءاستفاده و دزدي، فحشاء و ديگر آلودگيها مربوط به اين مناطق است. اگر دولتها بودجهاي را كه به دستگيري، حبس، محاكم اين افراد اختصاص ميدهند براي سلاح آن صرف كنند به صرفهتر است.
اغلب جرائم در مناطق فقير و كثيف شهر صورت ميگيرد و يا در زاعهها و مناطق پرت و متروكه و يا شلوغ و پرهياهو، اين امري است كه در كشورهاي ديگر هم مصداق دارد.
مهاجرت:
مهاجرتهاي بيحساب و حركتهاي دائمي مردم از منطقهاي به منطقهاي ديگر، مشكلات بسياري را در رابطه با آسيبهاي اجتماعي پديد ميآورد، مهجران به سختي ميتوانند خود را با شرايط قانوني و حيات جديد و از همه مهمتر، فرهنگ آن منطقه سازگار كنند. ضمن اينكه افزايش جمعيت ناشي از مهاجرت در يك محدوده و منطقه مسألة اجتماعي پديد ميآورد.
مهاجرين در طريق جا انداختن تثبيت موقعيت خود گاهي رفتاري خلاف انتظار از خود بروز ميدهند و البته اين امر دربارة نسل اول مهاجران اندك است و نسلهاي بعد كه خود را در آن منطقه صاحب آب و گل يافتند، زيادتر ميگردند. كودكان مهاجر كه در اقلتند از وجود والدين احساس شرمساري ميكنند و اين خود منشأ بسياري از نابسامانيهاست. گسستگي روابط، كاهش دوستيها و صميميتها، طرح اندك روابط متقابل، دير مأنوس شدن با محيط اجتماعي خود سبب پيدايش و گسترش دشواري است.
ماهيت زندگي شهري:
ماهين زندگي در شهر همانند عاملي از عوامل انحرافي است اصولاً اين نوع زندگاني فرار از دست قانون، پليس، اختفاء از نظر قدرتها را بيشتر مهيا و آماده ميسازد و همچنين در شهرهايبزرگ بسيار از درهاي خوشگذراني و بطالت بر روي اشخاص خصوصاً جوانان باز است. آنان ميتوانند در اوقات فراغت روشهاي غير قانوني را فراگيرند، طبيعتاً در شهرهايبزرگ، مجال انتشار خانههاي فساد و دواير قماربازي زياد است، در حاليكه اين انگيزهها در مناطق كم جمعيت بسيار نادر است.
دوستان و رفقا:
تكوين شخصيت فرد، متكي به عناصر موجود در محيط داخلي و خارجي اوست، در اين ميان پدر و مادر نقش اساسي دارند، وقتي جوان با شخص منحرف ارتباط دارد عملاً منحرف ميگردد.
همنشيني اطفال با دوستان منحرف كه در سنين بلوغ به سر ميبرند اثرات عميقتر و نتايج شديدتري به دنبال دارد، اگر فردي در ابتداي سنين نوجواني با افراد شرور بالغ برخورد داشته باشد، شخصيت او به طرز شديدي تحت تأثير قرار ميگيرد، خواه اين برخورد به صورت تصادفي و يا غير مترقبه و يا به طور تماس دائم باشد، و اعم از اينكه شناسايي در خانواده انجام پذيرد يا در خارج از منزل، در هر حال جوان كم سن و سال از عناصر شخصيت دوست بالغ خود متأثر ميشود و نسبت به عناصر نادرست شخصيت او اعتقاد پيدا ميكند. انحراف آن دوست بزرگتر را شجاعت و شهامت تصور ميكند و دشمني با ديگران را نشانة مرد بودن تلقي ميكند.
تأثير عوامل اقتصادي بر انحراف:
عدم تأمين اقتصادي، روشهاي كسب پول و مبارزه با نداري، نداشتن شغل و مسكن نامناسب، عدم امكان بهرهمندي از غذا، بهداشت و بلاخره با فقر دست به گريبان بودن، تنگدستي، بيكاري و . . . زمينه را براي تندردادن به بسياري از كجرويها فراهم مينمايد، البته اگر موجبات رشد و پيشرفت اقتصادي و امكان رفاه و آسايش پديد آيد، همة مسائل و دشواريهاي بشر حل نخواهد شد، اما اگر احتياجات اولية انسان برآورده شود مانع بسياري از مفاسد و آلودگيها خواهد شد.
فشارهاي اقتصادي موجب پيدايش تجاوزات، اعتياد و تندادن به روسپيگري ميشود. با پيشرفت انديشة بشري و ظهور عقايد جديد دربارة تربيت، اهل تحقيق بر وجود تأثير عوامل اقتصادي در تعيين شخصيت و رفتار انسان پي بردند و متوجه شدند كه انحراف به صورت بارزي با فقر و اقتصاد نادرست ارتباط دارد.
گرسنگي و برهنگي، كمبود موادغذايي و عدم ارضاي نيازمنديهاي ضروري، از بزرگترين عواملي است كه منجر به ظهور رفتار ضد اجتماعي ميگردد. فقر افراد به خصوص افراد جوان را براي پذيرش انحراف آماده ميكند و اين آمادگي وقتي با عوامل كمك كنندة ديگري همراه شد به احتمال زياد باعث سقوط ميگردد.
خلاصه اينكه، فقر ذاتاً سبب انحراف نيست، ولي بيگمان به وجود آورندة سختيها و ناملايماتي است كه اگر نتوان در قبال آنها مبارزه كرد، خواهناخواه انسان را به زانو در ميآورد. اغلب محروميتها و برآورده نشدن تمايلات كه باعث عدم اطمينان اجتماعي است متكي به عامل فقر است و نميتوان آن را ناديده گرفت.
خانواده و انحراف:
نخستين محيطي كه كودك در آن پرورش مييابد و در رفتار بعدي فرد فوقالعاده مؤثر است، خانواده است. آنچنان كه حتي عدهاي از جرمشناسان آن را عامل سلامت يا بيماري آيندة فرد ذكر كردهاند و مخصوصاً ظهور آثار آن را در دورة جواني فوقالعاده دانستهاند.
جامعهشناسان رابطهاي بين جنايات و حيات خانوادگي يافتهاند به طوريكه ميزان جنايات را در خانواده از هم گسسته بسيار زياد ميدانند. رويدادهاي خانوادگي در سرنوشت افراد مؤثرند، روابط ناخوشايند والدين، فوت و طلاق، جدايي و متاركه، مشكلات بسياري براي افراد ميآفرينند.
مطالعات انجام يافتة دانشمندان و متخصصان علوم اجتماعي و انساني و دستورات و راهنماييهايي كه پيامبران الهي براي هدايت و رشد و كمال و تربيت انسانها از منبع وحي ابلاغ كردهاند بر نقش نهاد خانواده به عنوان اصليترين كانون پرورش و تربيت تأكيد شده است.
خانواده، زنجيرة ارتباطي اجتماع و تضمين كنندة آرامش و ثبات جامعه است. كودكان نخستين وابستگيهاي عاطفي نزديك و صميمي خود را در خانواده برقرار ميسازند و درونيكردن ارزشها و هنجارهاي فرهنگي را در ان آغاز ميكنند.
كاركرد عاطفي خانواده از نياز انسان به محبت و وابستگيها ناشي ميشود، بدون وجود محبت و احساس پيوستگي، خانواده ممكن است با مشكلات عاطفي و رواني مواجه گردد. دختران نوجواني كه كمبود محبت دارد به هركس كه سر راه او قرار گيرد و به او اظهار محبت كند علاقهمند ميشود و چه بسا در اين مسير تباه شود.
خشونت والدين و اثرات آن:
انظباطهاي سخت و خشن، مانع رشد فكري، بدني، اخلاقي و عاطفي كودكان ميشود. فرزنداني كه در چنين خانوادههايي رشد نمودهاند، زمينه هاي ابتكار و خلاقيت در آنها كمرنگ شده و همواره در تصميمگيري مردد هستند، غالباً افرادي بيارده بار آمده و در نتيجة كرامت انساني آنها مخدوش ميگردد.
هنگامي كه به خاطر انظباط سخت، آزادي فرد محدود و يا نقشها از بين برود امر تربيت دچار خطر ميگردد و امكان رشد را از آنان سلب مينمايد، كنجكاويهايشان را ميكشد،طفل را وا ميدارد كه راه خموري، بيحالي، غيرفعال بودن را در پيش بگيرد و از راه و رسم رشد فرو ماند.
اين خطر هنگامي شديد ميشود كه والدين هراز گاهي فرزندان خود را وسيلهاي براي فرونشاندن خشم فرد قرار دهند و طفل را به باد كتك و خشونت گيرند. بيرحميهاي پدر، كتككاري او به قصد كشت، چنان ناامني و وحشتي در آنان پديد ميآورد كه گاهي خواب و قرار از آنان ميستايد.
فساد و آلودگي والدين:
اعتياد و سرگرميهاي آلوده در محيط خانواده، از عوامل ويران كننده و متلاشي كنندة بناي خانواده و تربيت است. كودكي كه شاهد آلودگيها و انحرافات والدين خويش است از آنها درس ميآموزد، ولي درس خطرآفرين و ويران كنندة والدين با عمل انحرافي خود الگوي بدن براي كودك خود ميشوند حتي اگر كودك در سني باشد كه ار اين مسائل سر در نياورد مشاهده آن براي او خطرناك است.
خانهاي در آن آمد و شد براي افراد ناباب و معاشران آلوده باشد خانه خوبي نيست زمينهساز انحرافات فكري و اخلاقي براي كودكاني است كه در آنجا زندگي ميكنند.
بررسيهاي آسيبشناختي نشان داده است كه حاصل اعتياد را در اين سردي كانون و سستي پيوند عاطفي در اين كانون و وارض ناشي از تبهكاران و آلودگي والدين، بدآموزي تقليد ناروا، احساس شرمساري، نابساماني زندگي، استعداد انحراف و سرانجام منجر شدن به ارتكاب جرم ميباشد معمولاً والدين و اعضاء معتاد خانواده، تنها فكر تهيه مواد جهت رفع خماري خود بوده و نسبت به فرزندان و ساير اعضاي خانوادة خود احساس مسئوليت نميكنند زنداني دوربند شدن والدين به خصوص مادر كه كانون مهر و شرافت و پاكدامني طفل ميباشد علاوه بر اينكه باعث جدايي طفل از مادر ميگردد باعث عوارض نابهنجاري خواهد گرديد.
از ديگر عوامل خانوادگي كه در بروز انحراف و بزهكاري مؤثر است، ميتوان از طرد و بيمهري، توجه بيش از حد به فرزندان، عدم مراقبت و بيتوجهي والدين و سرپرستان بر امور فرزندان و خانواده و فقر مالي خانواده، مرگ يا جدايي والدين، نفاق و ناسازگاري والدين نام برد. (اقليما، 81: 1380 ـ 45)
(فرزاد براتی مدیر روابط عمومی جمعیت همیاران سلامت روان اجتماعی استان کهگیلویه وبویراحمد)
۲۳۳۶ بازدید
۱۸ امتیاز
۰ نظر
هنوز هیچ نظری ثبت نشده است !